شب شده فوتبالیاش خواب ندارن کاری بـــــا آفتاب و مهتاب ندارن
واسه انتظار دیگـــــــه تاب ندارن میگن این برنامه ها صاب ندارن؟
"عادل" امشب واسه چی دیر اومده؟
بچه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
بحثـــــای داوری غوغــا می کنه "فنایی" فیلمـــو تماشا می کنه
بازیکن خطاشـــو حاشا می کنه اسلوموشن اونــو رسوا می کنه!
-این کجاش تکله ، پسر جان ، لگده!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
این از اون یه حرف زشتی شنیده "نصرتی" رو سـاق "بنگــــر"پریده
"کاظمی" گیسای "شیثو "کشیده خطــــا رو "مـــرادی" گیرم ندیده-
کمکش آخ چــــــــــرا پرچم نزده؟!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
وقتی داور یه کم آسون می گیره دفاع از هافبکه نیشگـون می گیره!
جلوی چشمو یهو خون می گیره یهو مصدوم پا میشه جون می گیره
دوربین اون بالا تـــــــو کــــار رصده
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
دوربینش شکـــــارچـی حواشیه گاهی هم مشغــول دونه پاشیه
فکر نکن تــــــو این زمینه ناشیه وقتی که میره ســـــراغ حاشیه
ده تا هم روش میذاره، گاهی صده!!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
توی تمرین "خطیبی" قدری شله "واحـــدی" این روزا قــدری تپله
کار "شیری" روی "طالب لو" فوله نه قبول نیس آقــا ،کی گفته گله؟
همــــــــه دیدن گله مردوده، رده!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
ســـــر تیم مـــــا رو پخ پخ بریدن ســـــه تایی رو گلـــــــر ما پریدن
فحشمـــون دادن و مردم شنیدن اینکه شش تــــــا گل ما رو ندیدن-
همش از روی لجــــــــه یا حسده!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
این میگه: من تو رو افشا می کنم! اون میگه: مشت تو رو وا می کنم!
اگــــه دعـوا داری دعـــوا می کنم یه گزارش واســـــه فیفا می کنم
مواظب باش تــــوی دستم سنده!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
"فیروز" این ور نداره عصب-مصب پریده روی هوا ســـه چار وجب!
"جلالی" افتــاده تـــوی تاب و تب تو لکــه "بیژن ذوالفقــــــار نسب"
بحث "فرهـاد" و "امیـر" و "صمده"
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
"مس کرمان" شده فکّش پیاده "سایپـا" هی باخته ولی وا نداده
"صبا باتری" میگـه شارژم زیاده "راه آهـن" ســــرور برج میلاده!!
"اکبر آقــا" کارشو خـــــــــوب بلده
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
روی سکّو یکی معقول می شینه بازی رو محترمــــــــانه می بینه
اون یکی -اونکـــــه اراذل ترینه - پشت هم ترقه هـــاش تو زمینه
اونیکه ســـــــــوراخه انگار خرده!!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
اگه تیمش ببـــازه خـون می کنه ولوله تـــــــــوی خیابون می کنه
دل مردم رو پریشـــــون می کنه خط واحد ها رو داغـــون می کنه
این تماشاگـــــــــــره یا دیو و دده؟!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
چفدَر فوتبــــال مــــا هــای لِوِله تیم ملی تــــــــوی کوچه ها وله
کشتی فدراسیون تــــــــوی گله چش بــــه راه ملــــــــــوان زبله
توی این دریـــــــا عجب جزر و مده
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
*
همه ی برنامـــه ها باد هــــــوا شده فوتبــــال یه مریض بی نوا
رودلش هزارتـــــــــا درد بی دوا ما میگیم امّـــــــا کو گوش شنوا
"رضا"! گیر نده ، این کارا بده!
بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!
سلام. سلامی دوباره این بار دیگه تصمیم گرفتم چند تا جوک بذارم تا یکم با هم بخندیم . امیدوارم خوشت بیاد . خوش حال میشم نظرت رو هم بدونم .
جوک
1.
ملا در بالای منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضی است بلند شود. همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر. ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضی هستی؟ آن مرد گفت : نه ... ولی زنم دست و پامو شکسته نمی تونم بلند شم
2.
مردی که در و پنجره می ساخت رفته بود خواستگاری، پدر عروس پرسید : آقا داماد چه کاره اند؟ داماد خواست کلاس بذاره گفت : من ویندوز نصب می کنم
3.
غضنفر رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر ، توی آسمان از سمت چپی اش می پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف می گه : نه. از سمت راستی اش می پرسه شما گرمتونه ؟ اون یکی هم می گه نه. بعد غضنفر بلند می گه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست. اون پنکه سقفی رو خاموشش کن پره های هلی کوپتر
4.
یه بار یه دیوونه دنبال رئیس بیمارستان می اندازه . خلاصه رئیس بیمارستان رو تو یه بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس می گه از جون من چی می خوای ؟ دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه حالا تو گرگی
5. اصغرآقا اواخر عمرش به زنش گفت : خانم جان بعد از رفتن من به من خیانت نکنی که استخوانهام تو گور بلرزه ! زنش هم گفت چشم. مدتی بعد مرد به خواب زنش آمد و گفت : تو اون دنیا به من می گن اصغر ویبره
6.
غضنفر رفت مغازه وگفت ببخشید شما از اون کارت پستال ها دارید که نوشته : عزیزم تو تنها عشق من هستی؟ مغازه دار گفت بله داریم. غضنفر گفت پس 16 تا از اون کارتها رو محبت کنید
7.
پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب
8. غضنفر ماه رمضان زولوبیا گرفته بود و گذاشت رو طاقچه و بعد مشغول نماز شد. یه دفعه متوجه شد پسرش سراغ زولوبیاها رفته. موقع قنوت گفت : ربنا آتنا فی الدنیا الحسنه ... کسی به زولوبیا دست نزنه
9.
مردی بدهی و قرض زیاد داشت رفت ماشین مدل بالا خرید! زنش پرسید : آخه مرد با این وضعی که ما داریم چه وقت ماشین مدل بالا خریدن بود؟ مرد گفت : ماشینو خریدم تا سریع تر بتونم از دست طلبکارها فرار کنم
10.
یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه
از شخصی می پرسند «چرا قرص هایت را سر وقت نمی خوری؟» .11
پاسخ می دهد: «می خواهم میکروب ها را غافلگیر کنم.»
12.
یک روز یک گنجشک با یک موتوری تصادف می کند و بی هوش می شود. وقتی به هوش می آید، می بیند در قفس است. می زند توی سرش و می گوید: «بیچاره شدم، موتوریه مرد!»
پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصبانی می کنی، یکی از موهایم سفید می شود.»13.
پسر:« حالا فهمیدم که چرا پدر بزرگ همه موهایش سفید است.»
دو شکارچی با هم صحبت می کردند. اولی پرسید:« اگر خرسی به تو حمله کند، چه می کنی؟»14.
دومی: «با تفنگ شکارش می کنم.»
اولی: « اگر تفنگ نداشته باشی، چه؟»
دومی:« می روم بالای درخت.»
اولی:« اگر آنجا درخت نباشد، چی؟»
دومی: «خب، پشت یک صخره پنهان می شوم.»
اولی: «اگر صخره نبود، چه؟»
دومی:« توی گودالی دراز می کشم.»
اولی: «اگر گودال هم نبود؟»
در این موقع، شکارچی دوم عصبانی شد و گفت: «داداش! بگو ببینم، تو طرفدار منی یا خرسه؟
15.
شبی ملانصرالدین خواب دید که کسی ۹ دینار به او می دهد، اما او اصرار می کند که ۱۰ دینار بدهد که عدد تمام باشد. در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید. پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ۹ دینار را بده، قبول دارم.»
16.
شخصی از ملا پرسید: می دانی جنگ چگونه اتفاق می افتد؟ ملا بلافاصله کشیده ای محکم در گوش آن مرد می زند و می گوید: اینطوری
17.
ملا خود را از دست طلبکاران به مردن می زند، او را شستشو داده کفن می کنند و در تابوت نهاده به طرف گورستان می برند تا دفن کنند اما تشییع کنندگان راه قبرستان را گم می کنند و هر چه می گردند موفق نمی شوند به یافتن راه، ملا که طاقت خنگی آن ها را نداشت از میان تابوت بلند شد و گفت راه قبرستان از آن طرف است
18.
پدر:« پسر جان! وقتی من به سن تو بودم، اصلاً دروغ نمی گفتم
19.
پزشک: متأسفانه چشم شما دوربین شده
20.
پسری به پدرش گفت:« پدرجان! یادتان هست که می گفتید اولین دفعه که ماشین پدرتان را سوار شدید، ماشین را درب و داغان برگرداندید خانه؟
هر کجا هستم باشم
به کسی مربوط نیست
آسمان مال تو و مال شما
پنجره ،فکر ، زمین ، عشق ، هوا
بخورن توی سرت
چه اهمیت دارد؟
گاه اگر ، خاک بر سر شدم و خندیدی
من نمیدانم که چرا می گویند :
پس چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟
پاسخش معلوم است :
کرکسی چون تو به چه کار بشر می آید؟
چشم ها را باید بست
حادثه باید همان شتر دیدی ندیدی باشد !
واژه را باید خورد
هیچ حرفی نزنید
مگر از جان خودت سیر شدی؟
واژه باید خود ساکت شدن و خاموشی
واژه باید خود هیچی باشد
چتر ها را باید بست
البته چتری اگر داشته باشی ، آن را باید بست
چترها را بردارید ،
ببرید بفروشید
پول آن لازمه زندگی است
زیر باران نروید
فکر پول ویزیت دکتر ها
فکر پول دارو باش عزیز
فکر را ، خاطره را ، ..... برو بابا سیخی چند؟
خاطره ، عشق که مال ما نیست !
لب کوزه بگذار ، آب آن مال خودت
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما این است که از صبح به شب
پی جان کندن و نانی باشیم
و سرسوزن اگر هوشی ماند
خویشتن را برسانیم به منزل و بفتیم در آن !
اهل این زندگی ام
اما
زندگی مال من نیست
زندگی هم به اضافه آن فکر و زمین و به همراه همان عشق و هوا و بقیه
همه شان مال خودت
بخوره توی سرت !!!