مینویسم این بار با نام دوست
با یاد دوست
به یاد دوست مینویسم این بار
نمیدانم چه بگویم
آه...آه...آه...
باز هم آری
سیب...سیب...سیب...
قطار...قطار...قطار...
سیبهایی که قطارها با خود بردند..بردند با خود...
سیبهایی که هرگز باز نگشتند
انتظار...انتظار...انتظار...
دلتنگی...دلتنگی...
دلواپسی...دلواپسی...دلواپسی...
دلشوره...دلشوره...
نگرانی...
ترس...ترس...ترس...
دلهره...دلهره...
حال...حال...حال...
گذشته...
آینده...آینده...
چه میشود...؟چه میشود...؟چه میشود...؟
چه شد...؟
چه خواهد شد...؟چه خواهدشد...؟
یار...یار...یار...
عشق...دوست...خدا...
کجارفتند دوستان وعشق چه شد خدایا...؟
تنها ماندم...تنها ماندم...تنها ماندم...
تنهاتر از خودم...بی خودم...بی خودم...بی خودم...
بی هیچ دوست داشتن... دوست داشتن...
وابسته...وابسته به همه چیز و همه کس
دلخور از نگفتن سلام...ازنگفتن سلام دلخورم...
ناراحت از دیگران را ندیدن
آه...آه...آه...شاخه گل را چه کنم...؟
خسته از استقبال قطار درخوابم
گریان از حبس...حبس...حبس در راه اهن
در انتظار قطار...درانتظار قطار...
سردرگمم...سردرگمم...سردرگمم...
ماتم...ماتم...ماتم...
مبهوت...مبهوت..
نمیدانم چه کنم
دوست خوبم...دوست خوبم...دوست خوبم...
باز هم...بازهم...
از تو کمک می خواهم
کمک...
...کمک
...کمک...