سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزها گذشت و گنجشک به خدا هیچ چیز نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این طور می گفت" .می آید ، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و تنها قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت  نشست .


sahar


فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ، گنجشک هیچ حرفی نزد و خدا شروع به صحبت کرد :" به من بگو از آنچه در سینه ات سنگینی میکند ." گنجشک گفت " لانه کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم، کجای دنیا را گرفته بود ؟ و بغضی سنگین گلویش را گرفته بود . سکوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند.خدا گفت " ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. و سپس تو از کمین مار خارج شدی  . گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.خدا گفت " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی.اشک در چشمان گنجشک نشسته بود . ناگهان چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.لحظه یی درنگ کنیم.! لانه ی ما چند بار واژگون شده؟!


   مدیر وبلاگ
دانلود آهنگ و نرم افزار ها ►◄جوک►◄و ...
شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید این طور نوشت : هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجـبــــــــــــــــــاریســـــــــــت...! نام های ورودی به وبسایت : www.iceheart.tk www.iceheart.pfd.ir www.iceheart.sub.ir www.iceheart.coo.ir www.iceheart.com2.ir www.iceheart.ir2.ir www.iceheart.dom.ir www.iceheart.org2.ir
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :9
کل بازدید : 347210
کل یاداشته ها : 339


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ